مولانا علی صانعی، از ولایت باخرز بود و بیشتر مثنوی میگفت. از اوست: بتو هر که او دعویی میکند چه دعوی که بی معنیی میکند تو را میوه شیرین و او راست تلخ چو سیب سمرقند و آلوی بلخ. و این رباعی بر مولانا عبدالرحمن جامی میخوانده و با این فضل وزیر بوده و بسی ظالم و جبار، ناچار به حکم عزیز قهار به سیاست شاهی گرفتار گشت و دمار از روزگار او برآمد و معنی ’فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا’ (قرآن 52/27) محقق شد. قبر وی دردیه خود او در ’زره’ است. این دو بیت نیز از اوست: تا فراق تو من دلشده را پیش آمد به صد اندوه غم و درد و بلا پیش آمد گر دهد دست که روزی به وصال تو رسم با تو گویم که مرا بی تو چها پیش آمد. (مجالس النفائس ص 52 و 226). در دستورالوزراء آمده که خواجه علاءالدین علی الصانعی در سلک اشراف ولایت باخرز سمت انتظام داشت و چون نسب شریفش به آل برمک می رسید پیوسته رایت مفاخرت می افراشت. به حدت طبع و جودت ذهن و وفور جود و سخاوت نسبت به اهل علم و فضیلت موصوف و معروف به ود و درمبادی اوقات پادشاهی سلطان حسین میرزا قدم در مسند وزارت نهاد و در آن امر خطیر شروع کرد. و بنا بر آنکه در صفت کفایت ظاهر گشته و بر عجزه و رعایا حیف و تعدی جایز میداشت و پیوسته نسبت به شرکای خود نقش تقریر و تزویر بر صفحۀ خاطر و لوح ضمیر می نگاشت، مزاج شریف جناب خداوندگاری مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر در بارۀ او تغییر یافت و دیگر اسباب، مددعلت شده، پرتو غضب جناب جلال سلطانی بر وجنات احوال او تافت و در وقتی که خواجه صانعی در جرگه ایستاده بود یکی از یساولان به موجب فرمان دستار او را که بغایت کلان بود برداشته و در گردنش انداخت. در آن حال جناب امیر روی به صاحب تاج و سریر آورد و گفت: چو بار سر سبک کردی سبک کن بار گردن هم. بالجمله خواجه صانعی مؤاخذ و معاقب گشت و پس از آنکه مبلغ کلی به دیوان فرودآورد در بالا خانه زندان محبوس شد و زمان حبس او قرب سی سال امتداد یافت. در آن ایام غزلی غراء در سلک نظم کشید و نزد جناب مقرب الحضرهالسلطانی فرستاد که مطلع آن اینست: آنکه هرگز نشنود گوش تو فریاد منست وآنکه هرگز نگذرد بر خاطرت یاد من است. اماهیچ فایده بر آن مترتب نگشت و جناب امیر از سر ایذای او درنگذشت. چنان استماع افتاد که خواجه صانعی در مدت حبس به کسب فضایل پرداخت و روی به مطالعۀ مقدمات علوم آورد و تا مختصر تلخیص مطالعۀ کرد و ایضاً به شرف حفظ کلام الله العلام مشرف گشت و قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع کرده اکثری را از آن صنایع به قلم پیروی بر صفحۀ بیان نقش نمود. (از دستور الوزراء صص 397- 399). سپس چون خواجه سیف الدین مظفر شبانکاره مورد خشم سلطان حسین میرزا واقع شد و امر به قتل او داد در آن مجلس که سلطان را غضبی سخت فراگرفته بود یکی از نواب گفت که خواجه صانعی تا چند در زندان محبوس خواهد بود پادشاه فرمود که او را نیز امروزسیاست کنند و در آن روز که از جملۀ ایام محرم الحرام سنۀ بود خواجه مظفر را بر دروازۀ ملک به دار آویختند. یکی از فضلا این رباعی را در این باره بنظم آورده: ای دیده به عالم ستم کاره نگر در خواجگی جهان خونخواره نگر از حالت صانعی برو تجربه کن در حال مظفر شبانکاره نگر. (از دستور الوزراء صص 399- 400)
مولانا علی صانعی، از ولایت باخرز بود و بیشتر مثنوی میگفت. از اوست: بتو هر که او دعویی میکند چه دعوی که بی معنیی میکند تو را میوه شیرین و او راست تلخ چو سیب سمرقند و آلوی بلخ. و این رباعی بر مولانا عبدالرحمن جامی میخوانده و با این فضل وزیر بوده و بسی ظالم و جبار، ناچار به حکم عزیز قهار به سیاست شاهی گرفتار گشت و دمار از روزگار او برآمد و معنی ’فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا’ (قرآن 52/27) محقق شد. قبر وی دردیه خود او در ’زره’ است. این دو بیت نیز از اوست: تا فراق تو من دلشده را پیش آمد به صد اندوه غم و درد و بلا پیش آمد گر دهد دست که روزی به وصال تو رسم با تو گویم که مرا بی تو چها پیش آمد. (مجالس النفائس ص 52 و 226). در دستورالوزراء آمده که خواجه علاءالدین علی الصانعی در سلک اشراف ولایت باخرز سمت انتظام داشت و چون نسب شریفش به آل برمک می رسید پیوسته رایت مفاخرت می افراشت. به حدت طبع و جودت ذهن و وفور جود و سخاوت نسبت به اهل علم و فضیلت موصوف و معروف به ود و درمبادی اوقات پادشاهی سلطان حسین میرزا قدم در مسند وزارت نهاد و در آن امر خطیر شروع کرد. و بنا بر آنکه در صفت کفایت ظاهر گشته و بر عجزه و رعایا حیف و تعدی جایز میداشت و پیوسته نسبت به شرکای خود نقش تقریر و تزویر بر صفحۀ خاطر و لوح ضمیر می نگاشت، مزاج شریف جناب خداوندگاری مقرب حضرت سلطانی امیر نظام الدین علیشیر در بارۀ او تغییر یافت و دیگر اسباب، مددعلت شده، پرتو غضب جناب جلال سلطانی بر وجنات احوال او تافت و در وقتی که خواجه صانعی در جرگه ایستاده بود یکی از یساولان به موجب فرمان دستار او را که بغایت کلان بود برداشته و در گردنش انداخت. در آن حال جناب امیر روی به صاحب تاج و سریر آورد و گفت: چو بار سر سبک کردی سبک کن بار گردن هم. بالجمله خواجه صانعی مؤاخذ و معاقب گشت و پس از آنکه مبلغ کلی به دیوان فرودآورد در بالا خانه زندان محبوس شد و زمان حبس او قرب سی سال امتداد یافت. در آن ایام غزلی غراء در سلک نظم کشید و نزد جناب مقرب الحضرهالسلطانی فرستاد که مطلع آن اینست: آنکه هرگز نشنود گوش تو فریاد منست وآنکه هرگز نگذرد بر خاطرت یاد من است. اماهیچ فایده بر آن مترتب نگشت و جناب امیر از سر ایذای او درنگذشت. چنان استماع افتاد که خواجه صانعی در مدت حبس به کسب فضایل پرداخت و روی به مطالعۀ مقدمات علوم آورد و تا مختصر تلخیص مطالعۀ کرد و ایضاً به شرف حفظ کلام الله العلام مشرف گشت و قصیدۀ مصنوع خواجه سلمان ساوجی را تتبع کرده اکثری را از آن صنایع به قلم پیروی بر صفحۀ بیان نقش نمود. (از دستور الوزراء صص 397- 399). سپس چون خواجه سیف الدین مظفر شبانکاره مورد خشم سلطان حسین میرزا واقع شد و امر به قتل او داد در آن مجلس که سلطان را غضبی سخت فراگرفته بود یکی از نواب گفت که خواجه صانعی تا چند در زندان محبوس خواهد بود پادشاه فرمود که او را نیز امروزسیاست کنند و در آن روز که از جملۀ ایام محرم الحرام سنۀ بود خواجه مظفر را بر دروازۀ ملک به دار آویختند. یکی از فضلا این رباعی را در این باره بنظم آورده: ای دیده به عالم ستم کاره نگر در خواجگی جهان خونخواره نگر از حالت صانعی برو تجربه کن در حال مظفر شبانکاره نگر. (از دستور الوزراء صص 399- 400)
ابن عمر بن ادریس ثانی (یا علی ثانی). هفتمین تن از ادارسۀ مراکش بود که پس از یحیی بن یحیی به سلطنت رسید. وی در سالهای بین 234 و 292 هجری قمری حکومت کرد ولی سنین سلطنت او بتحقیق معلوم نیست. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 130 و الاستقصاء ج 1 ص 78 و جذوهالاقتباس ص 236 و معجم الانساب زامباور ص 103 شود
ابن عمر بن ادریس ثانی (یا علی ثانی). هفتمین تن از ادارسۀ مراکش بود که پس از یحیی بن یحیی به سلطنت رسید. وی در سالهای بین 234 و 292 هجری قمری حکومت کرد ولی سنین سلطنت او بتحقیق معلوم نیست. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 130 و الاستقصاء ج 1 ص 78 و جذوهالاقتباس ص 236 و معجم الانساب زامباور ص 103 شود
ابن صالح بن ابی لیث بن اسعد بن فرج بن یوسف طرطوشی دانی، مشهور به ابن عزالناس و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی و ادیب و شاعر بود. وی در سال 508 هجری قمری در طرطوشه متولد شد و در رمضان سال 566 هجری قمری در دانیه به قتل رسید. او راست: 1- شرح معانی التحیه. 2- کتاب العزله. (از معجم المؤلفین بنقل از التکملۀ ابن ابارص 668. الدیباج ابن فرحون ص 212. نیل الابتهاج ص 199)
ابن صالح بن ابی لیث بن اسعد بن فرج بن یوسف طرطوشی دانی، مشهور به ابن عزالناس و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی و ادیب و شاعر بود. وی در سال 508 هجری قمری در طرطوشه متولد شد و در رمضان سال 566 هجری قمری در دانیه به قتل رسید. او راست: 1- شرح معانی التحیه. 2- کتاب العزله. (از معجم المؤلفین بنقل از التکملۀ ابن ابارص 668. الدیباج ابن فرحون ص 212. نیل الابتهاج ص 199)
ابن حسین بن محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث. وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یازدهم ماه رجب سال 980 هجری قمری درگذشت و در قریۀ صدیق در شرق تبنین دفن شد. او راست: 1- شرح ارشاد. 2- شرح شرائع. (از معجم المؤلفین از روضات الجنات خوانساری ص 408 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 166 و فوائد الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 276) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن. وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت، و استاد ابوهاشم بن ابی علی جبائی بود. صائغ در سال 312 هجری قمری کشته شد. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 275)
ابن حسین بن محمد بن محمد حسینی عاملی جزینی مشهور به صائغ. فقیه و محدث. وی نزد شهید ثانی تحصیل کرد. و در یازدهم ماه رجب سال 980 هجری قمری درگذشت و در قریۀ صدیق در شرق تبنین دفن شد. او راست: 1- شرح ارشاد. 2- شرح شرائع. (از معجم المؤلفین از روضات الجنات خوانساری ص 408 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 166 و فوائد الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 276) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی شاعر. مکنی به ابوالحسن. وی در نحو و لغت وادب دستی توانا داشت، و استاد ابوهاشم بن ابی علی جبائی بود. صائغ در سال 312 هجری قمری کشته شد. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 65 و چ مارگلیوث ج 5 ص 275)
ابن فرحان موسی دیری. لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هجری قمری در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زبان ترکی و فارسی را آموخت. سپس به قائم مقامی حسکه در الجزیره منصوب شد. و در ساختن شهر قامشلی سهیم بود. او در دوم تموز (ژوئیه) سال 1956 میلادی (1375 هجری قمری) در دیرالزور درگذشت. او راست: 1- تأریخ التاریخ. 2- تطور الحروف الهجائیه. 3- العرب فی الجاهلیه والاسلام. 4- معجم الصائب فی اللغه، در 11 جلد. 5- المنهل، که مجموعه ای است تاریخی و ادبی و اجتماعی، در ده جزو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 110)
ابن فرحان موسی دیری. لغوی و مورخ بود. وی در سال 1288 هجری قمری در دیرالزور از شهرهای سوریه متولد شد و دو زبان ترکی و فارسی را آموخت. سپس به قائم مقامی حسکه در الجزیره منصوب شد. و در ساختن شهر قامشلی سهیم بود. او در دوم تموز (ژوئیه) سال 1956 میلادی (1375 هجری قمری) در دیرالزور درگذشت. او راست: 1- تأریخ التاریخ. 2- تطور الحروف الهجائیه. 3- العرب فی الجاهلیه والاسلام. 4- معجم الصائب فی اللغه، در 11 جلد. 5- المنهل، که مجموعه ای است تاریخی و ادبی و اجتماعی، در ده جزو. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 110)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کنار بروژ، بخش صومای، شهرستان ارومیّه. دارای 153 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کنار بروژ، بخش صومای، شهرستان ارومیّه. دارای 153 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
خواجه علی جان، وی از بزرگان خراسان بود. و در سال 928 هجری قمری از جانب امیرخان، با چند تن از بزرگان دیگر نزد طهماسب میرزا رفت. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 594 شود)
خواجه علی جان، وی از بزرگان خراسان بود. و در سال 928 هجری قمری از جانب امیرخان، با چند تن از بزرگان دیگر نزد طهماسب میرزا رفت. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 594 شود)